شنبه ای که گذشت پر از شوق و شعف بودیم

.همه مون.هماهنگ کردیموسیله و.اوردیم و من یه شاخه گل کوچیک تزیین شده اوردم با سه قلوها رفتیم کیک خریدیم و تو کلاس بغلی گذاشتیم و وقتی که رفتیم انتراک وسط کلاس و فاطمه با برف شادی من کیک به دست و نگین و مرضیه و فرزانه با بادکنا در و کوبیدیم که استاد اومد در و باز کرد و جیغ زدیم و روزشو تبریک گفتیم.خیلی روز خاطره انگیز و قشنگی شد واسموناستاد سیگارودی هم اومد و کلی عکس انداختیم.نم بارون میزدکلاسمون طبقه سوم بود و تو اون نم قشنگ بارون همگی بادکنک هارو فرستادیم ار پنجره ییرون و رفتن و مردم همه نگاه میکردن.بعدم بیست دقیقه منتظر بدقول همیشگیم موندم تا اومد و خندون و شاد رفتیم من اب زرشک و اون شیرموز خورد و بعدم خدافظی کردیم و من رفتم خونمون و اون هم پی کاراش.وقتی رسیدم خونه دلم میخواست جیغ بکشم و اشک شوق بریزم واسه این روز قشنگ.شنبه چهاردهم اردیبهشت نود و هشت و یه شوق و شادی قشنگ که بماند یادگاری.امیدوارم بعد کنکور کمتر بی قرار روزای قشنگی بشم که در عین سختی دارن میگذرن.با اینکه تمروز اصلا حالم خوب نبود و هنوزم نیست دلم نیوند روزا بیشتر بگذرن و شنبه ثبت نشه تو خاطراتم.کمااینکه یه گل داخل شیشه استوانه ای کوچیک و بامزه واسه استاد محسن زاده خریدم و بردم و خوشحال شدم از خوشحالیش.همین.دعاکنید واسم.شبتون اروم:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت روستای درشکفت در گول بدرخشيد ازن زن Dwight آموزش های شطرنج را به رایگان بیاموزید درسهای از قرآن بهینه سازی سایت و سئو viviana370n9 Rede