هیچوقتِ هیچوقت مث ایــــــن شبا و این روزایی که داره میگذره محتاج دعا نبودم.به این و اون با بغض،ملتمسانه نمیگفتم میشه واسه من خیلی دعا کنی؟نه واس درس و چیزای الکی!نه.!

واسه اتفاقی که قراره ۲۳تیر  ماه واسم بیوفتهواس رفتن از این شهر.واسه شهری که بهش دلبستم.واسه تصمیمی که گرفته شد و علنی نکردم چون یه کورسوی امید داشتم به اینکه شاید کنسل بشه.و نشده تا الانشاید رفتنی نشدیم.این روزا شدم مث اون ادمایی که بهشون گفتن تا چند ماه دیگه بیشتر زنده نیستن.پر بغض پر التماسم به خداهروزهرشب هرلحظهقدر اتاقم و تختم و خونمون و پنجره ی کنار تختم که به حیاط نقلی خونه که به روی درخت پرتقال و مو و گلای یاس پیچیده شده ی توش باز میشه.دلم خیلی هوای گریه میکنه این روزا و گریه هاش و نگه نمیداره حتی زیر پتو و تو بالشتم خفه نمیکنهبلند یا اروم هرجا که هست از دو ماه دیگه ای که قرار سرنوشتش رقم بخوره و از همه مهتر، همه دوستاش و شهرشو و زندگیش و عشقش و ارامشش و بگیره و ببره بندازه گوشه ای ترین جای دنیا که دلم اونجا نیست و ناچارم.ناچار.ناچار به "پذیرفتن".




پ.ن1:پریشب نرفتم احیا توفیقش و نداشتم. ولی فایل صوتی گذاشتم و جوشن کبیر خوندم و واستون خیلی دعا کردم.امشب ولی توفیقش و داشتیم که با مامانم و خاله ها و مامان و مامانبزرگ محیا اینا رفتیم مسجد و احیا گرفتیم و پر از حس معنوی شدیم و انقد گریه کردیم که روحمون اروم گرفت.محیا صورتش خشک بود این و تو اون تاریکی با یه تور لامپ سبز خوب تشخیص میداوم.بلند شدیم رو به قبله ایستادیم.هرچی ورت اون خشک بود صورت من خیس از اشک و اشک و اشک.همه ی اشکا و بغضام و برده بودم اونجا.پر حرف بودم و گریه.اون خوب میدونست واسه چی انقد نا ارومم و زار زار گریه میکنم گف سال دیگ اینموقع نه معلومه تو کجایی نه منبیشتر و بلندتر تو صدای بلنده بلندگو گریه کردم و بغض محیا شکست.دلم یه اغوش میخواست که بجای ضجه فقط توش هق هق کنم .بی گلایه.بی اعتراضاروم.تسلیم.ولی پر تشویش بودم .پر تر از دلنگرانی شدماز الان دلم واسه همه جیز تنگ میشهمطمئنم.

پ.2:عاجزانه ازتون میخوام واسم دعا کنید.دعا کنید اون چیزی که به صلاحه بشه و امیدم از این نا امیدتر نشه.شاید یه موضوعی باشه عادی واسه همه و حتی مامانم یا بابام ک مشتاقن ولی نه برای منی که تو شرایط اجبار و رفتن قرار گرفتم و مهر سکوت زدم به لبم و اشک چشمای لعنتیم از هشتم فروردین تاحالا خشک نشده که نشدهخیلی التماس دعا خلاصه:)


پ.ن3:فردا روزه آش نذریمونه.خواستم بگم به یادتون هستم زیاد:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی رنگی شبیهِ نور ترانه سرا Paul خشکبار ایران سایت اِئلشَن * مراغه آنلاین * مجله ي زندگي تقویم سررسید مشهد ... بانک اطلاعات مشاغل آگهي تايم