۱.عنتخاب واحد،خیلی مزخرف،چررررت،و خسته کننده بود،سایت پدرمونو دراورد،تو صف طویل شهریه کمرم خورد شد و درنهایت اونی نشد که میخواستم،امیدم فقط به حذف و اضافه و برداشتن یه سه واحدی و یک واحدی و یا دوتا دو واحدیه،اگه بشه.

 

۲.در جهانی زندگی میکنیم که کلمات بیشتر از گلوله ها آدم کشتن و من برای بار هزار و نهصدم با کلمه ها*ش* نه رنجیدم نه افسوس خوردم نه نالیدم و نه گریه کردم و نه زجر کشیدم،من مُردم.

 

 

۳.چند دقیقه بود از حموم اومدم اینور و سه تایی با مامان و بابا زیر کرسی و تو گوشیامون بودیم و منتظر بودیم چاییامون خنک شه،حس کردم یه موجی از زیرم رد شد و مامان پرید و بابا کلا تو فاز نبود چون هنذفری تو گوشش بود و متوجه زله نشد ،جیغ بدی زدم و پریدیم تو حیاط،بابا برامون کاپشن اورد و بعد چند دقیقه اومدیم داخل و کاشف به عمل اومد که کانون زله حوالی اشنویه بوده و تا تبریز هم شدیدا حس شده،میگن سیلوانا بعد از اون تایم ینی بعد نه و نیم بازم زله حس شده ولی ما متوجه نشدیم،امشب برخلاف شبای دیگه خوابم میاد ولی میترسم که بخوابم،مامان و بابا هم که خر پفشون نشون میده خواب خوابن،منم خمیازه میکشم دستم تا ازنج تو چش و اهنگ گوش میدم و فوبیا گرفتم هر ان حس میکنم زیرم داره میلرزه

 

۴.دلم فریاد می خواهد

ولی در انزوای خویش!

چه بی آزار با دیوار 

نجوا می‌کنم هر شب.

محمدعلی بهمنی

 

۵.روحم احتیاج به جلا دادن داره،به ارامش ،به سکوت،به یه حال اروم،مامان میگه برو تهران هوات عوض شه ترم جدید رو با انرژی شروع کنی،بابا سکوت میکنه،من مردد ترین هنذفریم و میزارم تو گوشم و چشمام و میبندم و فکر میکنم حالِ روح با تهران اومدنم درست میشه؟

 

۶.الا بذکر الله تطمئن القلوب❤

شبتون بخیر

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دیزاین چوبی شهیدان زنده اند خودت باش رفیق! روزگار نوشت رزومه احمد گردون پیرائی رامیان چت|لینک گروه رامیان|گروه شهر رامیان وبلاگ مهران